سفارش تبلیغ
صبا ویژن



یک سری سوتی(یا شایدم صوتی یا شایدم ثوتی!) - گوجوآ (خاطرات دوران دانشجویی)

پرده ی اول -  سر کلاس حقوق مدنی، تو ابر بالا سر ناهید یه بالش نرم و گوگولیه که آرزو می کنه بهش برسه، یکی نیست بگه آخه دختر تو که انقد خوابت میاد دیگه چرا ماده های قانونی رو سر کلاس می خونی که هی وسطشون تپق می زنی؟؟؟؟؟

پرده ی دوم – کلاس حقوق جزا، استاد، بنده خدا (تیکه کلام لیلا) عین.... عین.... عین یه استاد واقعی داره درس می ده؛ ما 4 نا هم این طوری نشستیم: مریم، زهرا، ناهید، لیلا!

زهرا که با دقت هر چه تمام تر به درس گوش می داد، از پشت ناهید با دستش لیلا رو اذیت می کرد که یهو استاد برگشت و این صحنه رو دید....استاد:" چرا لیلا رو اذیت می کنی دختر به این اکتیوی و فعالی داره درس گوش می ده"

حالا لیلا رو می گین چشاش شده 4 تا که من کجا درس گوش می دم مخصوصا از نوع فعال و اکتیوش!!!!

پرده ی سوم – کلاس حقوق مدنی، بحث سر اینه که اگه کابینت رو از دیوار بکنیم جاش رو دیوار می مونه یا نه!(ما اصولا مباحث مهمی رو در کلاس هامون به چالش می کشونیم!)

بچه ها هم که عمرا کوتاه نمیان!

همه یک صدا معتقدن که با کندن کابینت از دیوار به هیچ وجه من الوجوه جاش نمی مونه ؛ این همه اصرار آخرش این شد که استادِ با پرستیژ و با کلاس حقوق مدنی عصبانی شد و گفت:" پس کابینتو با تف می چسبونن به دیوار!!"

پرده ی چهارم – امروز سر کلاس اصول، استاد برگشت و گفت چرا انقدر حرف می زنین؟!؟!

مریم هم با کمال اعتماد به نفس گفت استاد ما نیستیم یه نفر داره پشت پنجره با موبایل حرف می زنه.... استادِ بی چاره  هم رفت پشت پنجره سرشو برد بیرون، فکرکرد مریم راست می گه!!!!!!

 



نویسنده » زهرا،لیلا،ناهید،مریم . ساعت 11:44 عصر روز دوشنبه 86 اسفند 6